راهبرد مشترک اصلاح طلبان و داعش!

راهبرد مشترک اصلاح طلبان و داعش!

آیا می توان گفت تعریفی که محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات در مورد میر حسین موسوی دارد و او را روشنفکر دینی می داند (۶) هم همچون برداشت محمد قوچانی از روشنفکر بودن داعش و طالبان است؟ و یا نه این فرد و افرادی همچون او بدتر از گروهک های تکفیری بوده و همیشه با تفکرات روشنفکر مآبانه ی خود به دنبال تقلب و زور گویی و مقابله با آرای مردم هستند؟

به گزارش شبکه تحلیلی سیاسی شیطونک به نقل از جهان نیوز، محمد قوچانی فعال سیاسی اصلاح طلب و سردبیر مهرنامه در مناظره با ابراهیم فیاض استاد دانشگاه مدعی شده است که «داعش و القاعده و بن لادن روشنفکر هستند.»

وی در این رابطه می گوید: «شما در القاعده مهندس هم می بینید و به نظرم این خیانت ژورنال است که کسی اگر دستار به سر بست بگوییم آخوند است. به نظر من آخوند یعنی آقای سیستانی. شما ببینید در عراق چگونه مدبرانه برخورد می کند و داعش را هم ببینید. داعش روشنفکری است و این آخوند. من می خواهم بگویم که دوگانه ما این بوده است که آخوند ضد آزادی و روشنفکر آزادی خواه است. من می خواهم بگویم که داعش و القاعده و بن لادن روشنفکر هستند.»

برای پرداختن به این ادعای قوچانی و بررسی اینکه آیا براستی داعش و القاعده و بن لادن روشنفکر هستند یا خیر قبل از هر چیز باید تعریف درستی از «روشنفکری» ارائه نمود.

شکل گیری واژه ی روشنفکری در ادبیات سیاسی کشور سابقه ای قریب به ۱۰۰ ساله دارد. مفهومی که ترجمه ی فارسی کلمه ی لاتین intellegree به معنای تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می‌شود.

از سوی دیگر روشنفکری را باید اساس اسلام و اصلاح طلبی را باید هدف دین دانست، اساسی که بارها و بارها در آیات مختلف همچون «ما کان ربک لیهلک القرى بظلم وأهلها مصلحون »(۲) و یا در روایت های صادره از معصومین همچون روایت معروف از رسول اعظم (ص) که می فرماید: «اصلح الناس، اصلحهم للناس» (۳) به آن اشاره شده و اهتمام آن مورد تاکید قرار گرفته است.

در حالی که این تفکر و این روش در کشور ما در عصر جدید توسط افرادی همچون میرزا ملکم خان، میرزا فتحعلی آخوند زاده، عبدالرحیم طالبوف، میرزای رشتی، میرزا آقا خان کرمانی و... به صورت بیمار متولد شد. تولدی که با تغییر عمده ی زیربنای اصلی اسلام، سکولاریزه کردن دین و سیاست و... همراه شد.

در واقع وجود چنین افرادی را میتوان روشنفکرانی دانست که در تعریف اصلی روشنفکری به معنای راهنمای درست و نشان دهنده ی راه، نمی گنجند و بلکه بهتر است این افراد را اشخاصی پنداشت که همیشه به دنبال رفرمیسم دینی هستند تا روشنفکری.

البته با بررسی تعریف اصلاح طلبی و روشنفکری به معنای واقعی باید گفت همه بزرگان دین و انسان های آزاده ای که عدالت و رشد و بالندگی انسان برایشان اهمیت داشت، روشنفکر هستند و اصلاح طلبانی هستند که به دنبال زدودن جهل و انکار یکتایی و دستورالعمل هایی دینی بوده اند. اما برخلاف این تعریف و توجه به اساس دین، واژه ی روشنفکر و اصلاح طلبی توسط عده ای انحطاط طلب وجه المسامحه قرار گرفته و آن را غصب کردند. افرادی که خود را اصلاح طلب دانسته و به جای زدودن جهل و کژی و صیانت از توحید و اساس اسلام، همراهی با غرب و وابستگی به آن را برگزیدند و پرداختن به آن را یک اصل تلقی کردند. افرادی که باید آنان را به دو دسته تقسیم نمود :

۱. افرادی که آگاهانه با نام اصلاح طلبی به دنبال تجدید نظر طلبی دینی هستند تا به وسیله ی آن جریانات اصیل و انقلابی و متعهد به اساس اسلام را دور کرده و با شعارهای زیبا و عوام فریب، تخریب، توهین و مقابله ی همه جانبه با این جریان انقلابی اقدام نماید. این افراد کسانی هستند که پرونده ی آنان در انکار و حیانی بودن قران، ناقص بودن دین مبین اسلام، انکار رسمی امام عصر، بیناد گرایی اساسی در احکام دینی، اجرای تسامح و تساهل نسبت به باور پذیری دینی جامعه و... برهمگان روشن است و پیدا نمودن چنین اشخاصی با زدن کلید واژه های مرتبط به راحتی قابل دسترسی است. (۴)

۲. افرادی که شاید مستقیما عناد و کینه نسبت به اساس دین ندارند ولی در نگاه و برداشت دینی خود از مفاهیم اسلامی و دینی دچار التقاط بزرگ و یا خفیفی شدند که در واقع این التقاط سبب دوری از اساس دین و تمسک به شرک گردیده است. امام صادق علیه السلام در مورد این دسته از افراد می فرماید : « ... و ربما حسبت انک ناصح للخلق، وانت ترید هم لنفسک ان یمیلوا الیک ...» (۵) تعریفی که حقا باید به آن توجه کرد و هدف اصلاح و ناصح بودن را درک کرد. برهمین اساس باید توجه داشت که آیا هدف اصلاح توسط این افراد دعوت و اصلاح به اساس دین است یا دعوت به خود به جای خدا؟

با تعاریف فوق حال باید پرسید که آیا گروهک‌هایی نظیر داعش و طالبان و افرادی نظیر طالبان در دایره روشنفکران می گنجند؟!

افرادی که هیچگاه به دنبال راهگشایی برای مردم نبوده و آنان را به سوی خدا نخواندند. خوی حیوانی این افراد آنچنان به انسان های ازاد و مستقل لطمه وارد کرده است که با شنیدن نام چنین افرادی در کنار واژه ی روشنفکری، بسیار شگفت زده شده و به حال غصب این واژه غمگین می شوند. هرچند این اقدام و این بینان توسط این نویسنده تازگی ندارد و اسلافشان در سال های نه چندان دور خود را مدعی العموم جامعه دانسته و چنین تعابیری را مورد توجه خود قرار داده اند. اما از اشاره مستقیم این فرد و نویسنده به روشنفکر بودن داعش و طالبان چند نتیجه مهم می توان گرفت:

۱. با تعاریفی که از معنای اصلی روشنفکری به صورت خلاصه گفته شده است و انکه اصل معنای روشنفکری پذیرفته شده ی دین می باشد، اما توسط عده ای فرصت طلب و انحطاط طلب غصب گردیده شد، آیا می توان گفت تعریفی که محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات در مورد میر حسین موسوی دارد و او را روشنفکر دینی می داند (۶) هم همچون برداشت محمد قوچانی از روشنفکر بودن داعش و طالبان است؟ و یا نه این فرد و افرادی همچون او بدتر از گروهک های تکفیری بوده و همیشه با تفکرات روشنفکر مآبانه ی خود به دنبال تغلب و زور گویی و مقابله با آرای مردم هستند؟

سوالاتی که به طور حتم همانند بسیاری دیگر که توسط این جریان بی پاسخ مانده است، بی جواب خواهند بود. اگرچه این افراد همیشه به دنبال توجیه و تغییر الفاظ گشته اند ولی ماحصل رفتارشان در القائات روشنفکری شان همان تفکری است که درونش استبداد، خود رایی و... را جای داده و نمی توان اقناعی اساسی در مورد خطاب قرار دادن داعش به عنوان روشنفکر باشد.

البته نباید از این نکته غافل شد که بر اساس تعریف روشنفکری توسط این افراد به طور حتم داعش، میرحسن موسوی، خاتمی، طالبان و... در ردیف هم قرار خواهند گرفت و کدیور، سروش، شبستری، عبدالوهاب، ابوبکر ابغدادی به عنوان قطب های برجسته ی این جریان شناخته خواهند شد.

۲. برگشت به عقب و مطالعه ی تاریخ معاصر به ویژه تاریخ مجلس ششم که این جریان به عنوان بهترین دوران خود می پندارند، میتواند ماهیت اصلی موضع گیری این افراد نسبت به آزادی های اجتماعی، احترام به انسانیت و اخلاق و... را درک کرد. به طوری که یکی از بزرگان این جریان روشنفکر مآب در مصاحبه ای که با خبرگزاری دانشجویان به مناسبت حوادث افغانستان داشت این چنین مطرح می کند: « اگر اصل را بر حفظ منافع ملی خودمان بگذاریم ممکن است سیاستی را اتخاذ نماییم که به نفع طالبان باشد و این موضوع در ذات خود هیچ اشکالی ندارد.»

و در جای دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به رهبری همین روشنفکر مآبان بیان می دارند: «نادیده گرفتن طالبان در کنار سایر گروه های افغانی منطقی نسیت . » (۷) انسان را به فکر وا می دارند و موضوعی را به ذهن انسان وراد می کند که بسیار ترسناک است.

موضوعی همچون اینکه در صورت کسب قدرت توسط این جریان، داعش و طالبان به عنوان دو نظام فکری همسو (هردو نظام مدعای روشنفکری دارند) با آنان به رسمیت شناخته خواهند شد و این افراد با آنان به راهبرد های مشترکی خواهند رسید!!!!

اما آنچه که باید به عنوان نتیجه گیری این یادداشت بیان نمود این است که جریان روشنفکری مدعی اصلاح طلبی در کشور با تعاریف و سوابقی که از خود به جای گذاشتند و اقرار نویسندگان برجسته ی جریان خود همچون داعش و طالبان روشنفکر هستند و با آنان عمق راهبردی مشترک دارند.

این افراد از آنجا به داعش، طالبان و یا هر جریان ستیزه جو و بنیاد گرایی همسو هستد که دو مولفه ی بی توجهی به رای و نظر مردم و نیز دست پرورده بودن جریان فکری استعمار را با خود حمل می کنند. شاید باید از این نویسنده ی محترم سوال کرد به کدامین دلیل و واقعیتی داعش، طالبان روشنفکر شدند و شما نیز با کدامین دلیل قصد القای تفکرات خود در جامعه هستید؟ نکند شماهم همچون آنان در صورت دستیابی به تجهیزات کشتار جمعی، سر از بدن انسانیت و روح ایمان و اعتقاد جامعه ببرید و آن را بر بالای نیزه ی وابستگی به غرب، علم نمایید. تا شاید بتوانید به اهدافتان دست پیدا کنید.

پی نوشت:

۱) http://www.mehrnews.com/detail/News/2350818
۲) هود : ۱۱۷
۳) بحار الانوار، ج ۷۷ : ۱۱۲
۴) جهت مطالعه بیشتر رجوع کنید به کتاب ارتش سری روشنفکران چاپ کیهان
۵) بحار الانوار، ج ۷۲ : ۳۱۹ / معنی : چه بسا گمان می کنی که خیر خواه مردمی، لیکن آنان را برای خود می خواهی و دوست داری که به تو بگروند
۶) http://alef.ir/vdcc41q0.2bq00۸laa2.html?44348
۷) روزنامه عصر ما، شماره ۲۳۸ : ۲۶/۰۸/۱۳۸۰

 

  • چهارشنبه ۱۰ دی ۹۳
Designed By Erfan Powered by Bayan