همت داشت برای بچه های اطلاعات عملیات صحبت میکرد یه دفعه عصبانی شد.....

درد دل یکی از افسران جوان جنگ نرم با شیطونک سیاسی

(www.afsaran.ir)

افسران - همت داشت برای بچه های اطلاعات عملیات صحبت میکرد یه دفعه عصبانی شد.....

همت داشت برای بچه های اطلاعات عملیات صحبت میکرد یه دفعه عصبانی شد (وقتی عصبانی میشد روی پنجه های پاهاش بلند میشد و صورتش سرخ میشد) گفت "بچه ها بجنگید اگه نجنگید میان عنانتون رو دست میگیرند" پیش خودم گفتم خدایا حاجی چی داره میگه اینا همه وصیت نامه هاشون تو جیبشونه
... گذشت ...
شد قطعنامه 598 یه تیم از اروپایی ها و امریکایی در قالب سازمان ملل اومدن تهران و ما مسئولیت حفاظتشون رو به عهده داشتییم همه با.....(ادامه مطلب رو حتما بخونید)

همت داشت برای بچه های اطلاعات عملیات صحبت میکرد یه دفعه عصبانی شد (وقتی عصبانی میشد روی پنجه های پاهاش بلند میشد و صورتش سرخ میشد) گفت "بچه ها بجنگید اگه نجنگید میان عنانتون رو دست میگیرند" پیش خودم گفتم خدایا حاجی چی داره میگه اینا همه وصیت نامه هاشون تو جیبشونه
... گذشت ...
شد قطعنامه 598 یه تیم از اروپایی ها و امریکایی در قالب سازمان ملل اومدن تهران و ما مسئولیت حفاظتشون رو به عهده داشتییم همه با لباس نظامی بودن بجز یه آمریکایی که با 2 متر قد لباس گاوچرونی بوشیده بود با تیپ کاملا آمریکایی. من جلو آسانسور وایساده بودم در که باز شد اومد بیرون یه دونه زد رو شونه من گفت hello my friend . خدا میدونه که اونجا شکستم . یه دفعه همت اومد جلوی چشمم که داشت میگفت بچه ها بجنگید اگه نجنگید میان عنانتون رو دست میگیرن ... (حاج سعید قاسمی)
پ ن : دیدن این تصاویر ممکنه برای عده ای خام خیال ذلت پذیر خوشایند باشه ، برای عده ای هم ممکنه معنی خاصی نداشته باشه ولی برای اونهایی که استخون های جگرگوشه هاشونو هنوز که هنوزه دارن روی تریلی میارن خار توی چشمه ، استخون توی گلوِ ، نمک روی زخمه ، بغض فروخوردس ...
  • دوشنبه ۱۹ آبان ۹۳
Designed By Erfan Powered by Bayan